رهنمون سلامت

مشاوره و راهنمایی در خصوص اختلالات افسردگی، اضطراب و وسواس، مشکلات تربیتی، روانی و رفتاری کودکان و نوجوان، مشاوره پیش از ازدواج، روابط زوجین، روابط درون خانواده ، و مسائل جنسی

رهنمون سلامت

مشاوره و راهنمایی در خصوص اختلالات افسردگی، اضطراب و وسواس، مشکلات تربیتی، روانی و رفتاری کودکان و نوجوان، مشاوره پیش از ازدواج، روابط زوجین، روابط درون خانواده ، و مسائل جنسی

تغییر رفتار همسر بعد از ازدواج و دخالتهای خانواده او در زندگی مشترک

 

پرسش: با سلام.دختر ۲۲ ساله ای هستم که سال گذشته با پسری ۲۳ ساله پیوند زناشویی بستم.نزدیک ۱ سال نامزد بودیم و در حالی که همه چیز خیلی عالی بود بین ما مادر جوانم رو در اثر مرگ ناگهانی از دست دادم.درشرایطی که همسرم از لحاظ روحی وابستگی شدیدی به مادرم پیدا کرده بود.دو ماه بعد از فوت به خاطر حرفایی که پشت سرمان بود بخاطر داشتن صیغه محرمیت طولانی مدت عقدکردیم.متاسفانه مشکلات من شروع شده بعد از عقد و دچار یاس و ناامیدی شدم در ازدواجم.همسرم رفتارش تغییرکرده و خانوادش بخصوص مادرش من رو اذیت میکنه.و مدام به همسرم سرکوفت میزنه بخاطر انتخاب من.تازه متوجه شرایط خانوادگی اونها شدم که همه زیر امر مادرشون هستن و گویا در یکسال نامزدی به خوبی برای ما نقش بازی کردن.و خود رو به خوبی نشان دادند.همسرم دانشجو هست و سربازی نرفته و فعلا فقط کار میکنه در یک شرکت.برای رفتن سرزندگی باید حداقل یکسال دیگر صبرکنیم اما بشدت خسته شده ام.همسرم بددهن شده..سرکوفت میزنه به من بخاطر اصالتم و فامیلم و همش تحت تاثیر حرفهای مادرش هست.وقتی هم دلیل این بدخلقی ها و بی حوصلگی هاشو میپرسم میگه مرگ مادرت داغونم کرده.من وابسته ترین فرد بعداز پدرم به مادرعزیزم بودم و همسرم هم اینو میدونه اما اصلا تاحالا نتونسته تسکین دهنده غم ودردم باشه.اون به شدت منو دوست داره و اینو از ابتدای نامزدی هم بخوبی نشون داده.اما الان من دارم سرد میشم ازبس خانوادش هرچندروز یکبار با دعواهای شدید خانوادگی بین مادر و همسرم همه ی اتفاقاتو ازچشم من میبینند و تا یکماه من از همه لحاظ تحریم میشم و همسرمم همش در یک فضای پرتنش باید شب رو روز کنه.واقعا دارم انگیزمو ازدست میدم برای ادامه ی راه.همسرم همه ی امیدمه اما با رفتارای زشت و غلطش گاهی منو پشیمون میکنه از انتخابم.کمکم کنید.ایا امیدی به این ازدواج هست یا...؟  

 

پاسخ: درود بر شما. دوست گرامی من فقط مطالبی را که خودتون مطرح کرده اید یک بار دیگر برای خودتان بازگو میکنم تا خود به نتیجه مطلوب برسید: اولا همسر و خود شما وابستگی زیاد به مادرتان داشته اید که متاسفانه فعلا ایشان در قید حیات نیستند و این خود نوعی خلاء عاطفی بویژه برای شخص شماست. ثانیا علی قول خودتان همسرتان به شما بسیار علاقمندند و این امتیاز کمی برای شما نیست. ثالثا ایشان بنا به دلایلی مجبور شده اند زودتر از موعد مقرر شما را به عقد درآورند (قبل از برخورداری از آمادگی های لازم). رابعا ایشان در حال حاضر دانشجو هستند و احتمالا به دلیل  عدم گذراندن دوران سربازی هنوز شغل مناسب با درآمد مکفی ندارند. خامسا بدلیل نداشتن درآمد کافی در حال حاضر جهت رفع مسائل مالی خود و چه بسا شما نیازمند حمایت مالی خانواده خودشان هستند و لذا نمیتوانند مستقلا برای خود و شما تصمیم گیری کنند و همه اینها می تواند بر روح و روان و رفتار ایشان و حتی شما تأثیرات سوء بگذارد. حال از شما سؤال میکنم با توجه به این شرایط به نظر شما رفتارهای ایشان کمی قابل پذیرش نیست؟ البته بنده به دنبال تأیید رفتارهای ایشان یا خانواده محترمشان نیستم چرا که با فراگیری مهارتهای ارتباطی مناسب می توان بین همه اینها آشتی برقرار کرد.

دوست عزیز شما هنوز در ابتدای جاده زندگی هستید و مطمئن باشید از این جور مسائل کم و بیش به اشکال مختلف در آغاز اکثر زوجها وجود دارد. قطعا هر چه بردباری و شناخت افراد از یکدیگر بیشتر شود با پختگی و درایت بیشتری خواهند توانست بر مسائل زندگی چیره شوند. ما اغلب شاهد مشکلاتی به مراتب حادتر از مشکلات شما حتی در بین ازدواجهای فامیلی هستیم چه برسد به شما که از دو فرهنگ متفاوتید. مطمئن باشید با گذشت زمان و کسب استقلال در زندگی مشترکتان کم کم در راه مبارزه با مشکلاتتان استوارتر و موفق تر عمل خواهید کرد. البته ذکر این نکته نیز حائز اهمیت است که در شرایط فعلی بهتر است بزرگترهای هر دو طرف به جای سنگ اندازی در زندگی شما زوج جوان، سعی کنند با درایت و دوراندیشی، هر چه بیشتر بر حمایت عاطفی شما دو عزیز تلاش کرده و با استفاده از تجارب چندین و چند ساله شان شما را در عبور از این سختیها یاری رسانند. (بازگشت به صفحه پرسش ها)

 

   


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد